چندی پیش مطلبی از خطبه228 نهج البلاغه نوشتم
که در ان خطبه حضرت علی از حضرت عمر تعریف کرده و ایشان را
مورد مدح قرار داده است و نوشته بودم نیز که این که منظور ازفلان در
این خطبه مورد قبول اکثریت اهل سنت و تشیع است.
همین جمله سوالات زیادی به وجود اورد و افراد زیادی چه در سایت
و چه در جاهای دیگر خواستار سند هایی شدند که تا مطمن شوند
که علمای تشیع نیز قبول دارند منظور از فلان حضرت عمر رضی الله عنه
است و حال در این مطلب اسنادی ارایه خواهیم داد تا شک و شبهه های
به وجود امده بر طرف گردد
حال، ابتدا خطبه را بخوانیم:
«لله بلادُ فُلاَن، فَلَقَدْ قَوَّمَ الاْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّهَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَهَ!
ذَهَبَ نَقِی الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیبِ، أَصَابَ خَیرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا،
أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَتَرَکَهُمْ فِی طُرُق
مَتَشَعِّبَه، لاَ یهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یسْتَیقِنُ الْمُهْتَدِی»
«خداوند شهرهاى فلان را آباد دارد، یا به او خیر دهد که
ناهمواریها را هموار و بیماریها را مداوا کرد، سنّت را بر پا داشت
و فتنه را پشت سر گذاشت، با جامه پاک و کم عیب از دنیا
رخت بر بست، نیکى خلافت را دریافت و پیش از رسیدن شرّ آن از دنیا رفت،
وظیفه الهى خود را انجام داد و از نافرمانى او پرهیز کرد او خود
رفت ولى مردم را در میان راههاى مختلف رها ساخت که گم گشته
در آن راهى نمىیابد و راه یافته به یقین و باور نمىرسد.»
(ترجمه از کتاب "ترجمه شرح نهج البلاغه(ابنمیثم)" ج ۴ ص۱۷۷ ؛ نقل شد)
این خطبه در نسخ متفاوت نهج البلاغه با تحقیق های متفاوت آمده است
که در بعضی نسخ شمارۀ خطبه ۲۱۱ و در بعضی نسخ
خطبۀ ۲۱۹ در بعضی خ۲۲۱ و در بعضی۲۲۲ و در بعضی ۲۲۳ و در بعضی ۲۲۸، است.
این خطبه به صورت واضح عقیدۀ حضرت علی رضی الله عنه
را در مورد "فلان"! نشان می دهد، اما این فلان کیست؟
من که می گویم منظور حضرت عمر رضی الله عنه است،
حال شیعه چه می گوید؟
در متن خطبه (لله بلاد «فلان ») آمده و شما از کجا فهمیدید
که منظور از فلان، "عمر بن خطاب" است؟
در جواب از ۱۰ نفر از علمای اهل تشیع نقل قول می کنم:
۱– میثم بحرانی شیعی که از شارحان نهج البلاغه است
در توجیه این خطبه،سخنان جالبی گفته است که هر چند
طولانیست ولی به دلیل اهمیتش؛ تمامش را نقل می کنم:
«للَّه بلاد فلان، این جمله و امثال آن از قبیل: «للَّه درّه» و
«للَّه ابوه»، معمولا به منظور مدح و ثنا، و نیز دعا براى کسى،
آورده مىشود، یعنى خداوند کشور او را آباد دارد که چنین کارهاى
مهمّى انجام داده است و اصل مطلب این است که عربها،
هر گاه بخواهند چیزى یا کسى و عمل او را بستایند با این
تعبیر وى را به خدا نسبت مىدهند، جمله اول خطبه را به تعبیرى
دیگر نیز نقل کردهاند و آن چنین است: للَّه بلاء فلان و
منظور از آن عمل نیک او در راه خداست.
به گفته شارحان مشهور، مراد از واژه فلان که در اول خطبه نقل شد،
عمر خلیفه دوم است، ولى از قطب راوندى نقل شده است
که مقصود برخى از صحابه حضرت است که در زمان رسول خدا حیات داشتند،
و پیش از پیدایش آشوب و فتنه زمان عثمان از دنیا رفته بودند.
ابن ابى الحدید در شرح خود نوشته است
که ظاهر اوصاف مذکور در عبارت دلالت دارد بر این که امام (ع)،
شخصى را اراده فرموده است که پیش از وى عهدهدار خلافت بوده است،
زیرا در وصف او مىفرماید: کژیها را راست کرده و بیماریها را درمان کرده است
و این مطلب با عثمان مناسبت ندارد به دلیل آن که تمام
فتنهها در زمان او و به سبب وجود وى بوده است،
و ابوبکر هم اراده نشده چون مدت خلافتش کوتاه بوده
و از زمان آشوب و فتنه فاصله زیادى داشته است، پس به
احتمال قوى امام علیه السلام عمر را اراده فرموده است ولى به عقیده
شارح(منظور خود ابن میثم) این که امام (ع)
ابو بکر را اراده کرده باشد بهتر است. تا عمر زیرا در
خطبه شقشقیه عمر و خلافت وى را نکوهش و مذمّت فرموده است
چنان که قبلا به آن اشاره رفت.
(دقت کنید که میثم بحرانی معترف است که این اوصاف
وارده در خطبه با سیرت ابوبکر صدیق مطابقت دارد و این خود
اعترافی بزرگ است و ای کاش همۀ علمای شیعه این شجاعت را داشتند!؛
حال ادامۀ سخنان وی را بخوانید)
امام (ع) در این خطبه براى شخص مورد
نظر چند صفت بیان فرموده است، از این قرار:
۱- راست کردن کجیها کنایه است از این که، او مردمى
را که از راه خدا منحرف شده بودند به راستى و استقامت سوق داد.
۲- معالجه کردن بیماریها، مراد از بیماریها، مرضهاى نفسانى
و اخلاقى است که مانند بیماریهاى جسمانى و بدنى سبب
آزار و اذیت انسان مىشود، و داروى بهبود یافتن آن هم پندها
و مواعظ جالب و نهىهاى کوبنده قولى و عملى است.
۳- به پا داشتن سنت و عمل کردن به آن.
۴- آشوب را پشت سر گذاشت یعنى پیش از وقوع آن از
دنیا رفت و این صفت به این اعتبار مدح و ثنایى براى اوست
که چون داراى حسن تدبیر و درستى حکومت بود در
زمان فرمانروایى وى فتنه و آشوبى به وجود نیامد.
۵- پاک جامه از دنیا رفت، در این جا، لباس را به جاى آبرو
و حیثیت و پاکیزگى آن را براى سالم بودن از عیبها
به عنوان استعاره آورده است.
۶- کم عیبى او
۷- خوبى خلافت را درک کرد و بر بدى آن سبقت گرفت،
احتمالا ضمیر در هر دو موضع (اَصابَ خَیرها و سَبقَ شرّها)
به کلمه خلافتى که از عبارت فهمیده مىشود باز مىگردد، به این معنا
که آنچه در حکومت و فرمانروایى خوب و مناسب است از
قبیل عدالتخواهى و بر پا داشتن دین خدا که در دنیا مایه
عزت و نام نیک و در آخرت موجب ثواب عظیم و پاداش بزرگى
است کسب و دریافت کرد و از بدیها و آشوبهایى که در خلافت
واقع شد جلو رفت یعنى پیش از پیدایش جنجال و فساد و خونریزى،
از جهان رخت بر بست.
۸- اطاعت خدا را بطور کامل انجام داد.
۹– به سبب ترسیدن از کیفر الهى حقى را که از خداوند
به گردن او بود ادا کرد و حقیقت تقوا را رعایت کرد.
۱۰- در حالى به سوى آخرت شتافت که مردم را بعد از خود
در ورطه جهل و نادانى سرگردان رها ساخت که گمراهان،
راهى به راستى نیافتند و آنان که در راه راستى گام مىزدند
به حقّانیت خویش اطمینان نداشتند زیرا راههاى ضلالت مختلف و
رهروان آن زیاد بودند.
حرف واو در کلمه: و ترکتم مفید معناى حال است.
و نیز لازمه جمله: و ترکهم فى طرق متشعّبه، آن است
که فرمانرواى بعد از او، داراى صفاتى ضد صفات او بوده است.
خدا داناتر به حقیقت امر است. »
(ترجمه شرح البلاغه(ابنمیثم)، ج ۴ ص ۱۷۷ -۱۸۱، میثم بن علی بن میثم بحرانی؛
بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی _ مشهد ؛
مترجمین : قربانعلی محمدی مقدم – علی اصغرنوایی یحیی زاده و همچنین
متن عربی شرح ابن میثم ج۴ ص۹۵ به بعد _تهران)
در نظر داشته باشید که "میثم بحرانی" 10 فضیلت از خطبه بر می شمرد!
و می گوید این خطبه با ابوبکر بیشتر می خواند تا با عمر؛ یعنی وی
حضرت ابوبکر را صاحب آن فضایل دهگانه می داند! لازم به تذکر است
که مترجم این کتاب در پاورقی می نویسد:« …لذا در این خطبه
شخصى را که مورد ستایش قرار داده، با عمر مناسبتر است تا ابو بکر. (مترجم)»
به هر حال، برای ما فرقی نمی کند؛ چه در مورد سیدنا ابوبکر باشد
و چه در مورد حضرت عمر ؛ هر دو مطلوب ما را می رساند.
۲- ابن ابی الحدید که یکی از شارحان نهج البلاغه است
و به اعتراف شیخ عباس قمی(الکنی و الالقاب عباس قمی ج۱ ص ۱۸۵ )
و خوانساری (روضات الجنات خوانساری ج۵ ص ۲۰ –21 )
و آغا بزرگ طهرانی (الذریعه الی تصانیف الشیعه، آغا بزرک الطهرانی ج ۴۱ ص۱۵۸)
از علمای اهل تشیع است و علامه ابن کثیر نیز او ار شیعی غالی میداند.
(البدایه والنهایه ج ۱۳ ص۲۳۳ )
و همینطور الیان سرکیس در معجم المطبوعات او ار از اکابر شیعه میداند
و حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون او را شیعه معرفی میکند؛ میگوید:
«منظور از فلانی، در این خطبه، عمر بن خطاب میباشد؛
«وقد وجدت النسخه التی بخط الرضى أبى الحسن جامع (نهج البلاغه )
وتحت ( فلان ) ( عمر )» = من، نسخهی خطی نهجالبلاغه
را که به خط گردآوردندهی آن یعنی رضی ابی الحسن نوشته شده بود،
دیدم که ذیل کلمهی فلانی، عمر نوشته بود.»
ابنابیالحدید، همچنین میگوید: «در اینباره از
ابوجعفر یحیی بن ابیزید علوی پرسیدم؛ او، نیز به
من گفت: «منظور، عمر بن خطاب است.» گفتم: «آیا امکان دارد
که امیرالمؤمنین اینگونه از عمر، تعریف کنند؟»
ابوجعفر گفت: «آری»(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۲، ص ۳- ۴ وی
حدود ۸۵ صفحه در شرح این خطبه نوشته است)
۳– دکتر علی شریعتی نیز در مورد این خطبه می گویند:
«آفرین بر فلان (عمر)، کجی را راست کرد و درد را درمان نمود
و سنت رسول را برپا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاکدامن
رفت اندک عیب، خیر خلافت را به چنگ آورد و از شرش
پیشی جست، طاعت خداوند را ادا کرد و بر حقش تقوی ورزید
رحلت کرد و خلق را در راههای شعبه شعبه رها کرد، آنچنانکه گمراه در آن راه نمی یابد
و انسان در راه استوار نمی ماند. »
شریعتی قبل از ترجمه خطبه می نویسد :
«بزرگواری، ادب انسانی، انصاف، اعتراف ارزشهای رقیب،
ستایش از فضیلتهای کسی که نقیصت هایی نیز دارد عیب و هنر دیگری را گفتن،
در آغاز همه خدمات و صفات مثبت کسی را گفتن و در
پایان از اوـ با تعبیری عمیق و در عین حال مودبانه ـ
انتقاد کردن . . . درسی است که علی به انسانیت می آموزد و
به ویژه به ناقدان و قضاوت کنندگان درباره شخصیتها و حتی درباره مخالف ! »
(تشیع علوی و تشیع صفوی ص۸۵- ۸۶، شریعتی ؛
چاپ دوم ۱۳۷۸ انتشارات چاپخش تهران و در ص۱۰۸ چاپ :
سازمان انتشارات حسینیه ارشاد!)
۴– فؤاد فاروقی شیعی نیز در کتاب "25 سال سکوت"
این خطبه را در شأن حضرت عمر رضی الله عنه می داند و بسیار زیبا می نویسد:
«خدا شهرهای فلان _ عمر بن خطاب_ را برکت دهد و نگاهدارد
که کجی را راست نمود (گمراهان را به راه آورد) و بیماری را
معالجه کرد(مردم شهرهایی را به دین اسلام گرداند) و سنت را برپا داشت
(احکام پیغمبر را اجرا نمود)و تبهکاری را پشت سر انداخت پاک جامه و کم
عیب از دنیا رفت . نیکوئی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت .
طاعت خدا را به جا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده، حقش را ادا نمود
(ولیکن) از دنیا رفت در حالی که مردم را در راه های گوناگون انداخت (به طوری که)
گمراه : در آن ها راه نمی یابد، و راه یافته بر یقین و باور نمی ماند!.»
(25سال سکوت،فؤاد فاروقی صص ۱۱۱؛ انتشارات عطائی _تهران _ ۱۳۷۹)
۵-محسن فارسی که او نیز مترجم نهج البلاغه است می نویسد:
«چنانکه در شرح شیخ محمد عبده و ابن ابى الحدید و ابن میثم
بحرانى آمده (فلان) در اینجا کنایه از خلیفه دوم عمر بن الخطاب است.
(پاورقی "نهج البلاغهدر سخنان علی (ع)" ص ۳۲۱،
محسن فارسی؛ انتشارات امیر کبیر _ تهران)
۶- سید نبی الدین اولیائی در ترجمۀ نهج البلاغۀ
خود این خطبه را اینگونه شروع می کند:
۲۲۶- در باره عمر بن خطاب , خدا شهرهاى فلان را برکت دهد
که کژىها را راست گردانده، بیمارىها را درمان کرد، و سنت را
برپاداشت، تبهکارى را پشت سرافکند، پاک جامه و کم عیب
از جهان برفت، به خوبى خلافت رسیده، از بدیش پیش افتاده،
طاعت خداى را به جاى آورده، حقش را اداء و از نافرمانى پرهیز کرد،
از جهان کوچید، در حالى که مردم را در راههاى گوناگون انداخت به طورى که
گمراه در آنها راه نمىیابد و هدایت شده بر یقین نمىنماید. »
(ترجمه نهج البلاغهخطبۀ ۲۲۶، سید نبی الدین اولیائی ؛ انتشارات زرین _تهران)
۷– محمد مقیمی می نویسند:«219» «حضرت در اینجا «عمر»
را ستوده ولى در حالى که لا به لاى این تعریف ظاهرى توبیخ
و سرزنش نموده است».
خداوند شهرهایش را برکت دهد و آنها را از کفر نگاهدارد
که از راههاى ناراست راست گردانید و بیمارى کفر را معالجه کرد و سنت
رسول خدا (ص) را بر پاداشت روى از تبهکارى و فتنه و فساد برتافت و پاک
جامه و کم عیب از جهان رفت. نیکوئى خلافت را دریافت و از شر آن پیشى گرفت،
طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانى او پرهیز کرده حقش را ادا نمود و لیکن از دنیا
رفت در حالى که مردم را در راههاى گوناگون انداخت بطورى که گمراه در آن راه نیابد
و راه یافته ایقان و اطمینانش نباشد. »
(نهج البلاغه میراث درخشان امام علی(ع) ص ۸۴۶، محمد مقیمى ؛ انتشارات مهتاب _ تهران)
۸- سید جمال الدین دین پرور که او نیز از کسانی است که نهج البلاغه را ترجمه کرده است؛ می نویسد:
« 219 کلام در باره خلیفه دوم , خداوند مملکت فلانى را آبادان سازد و برکت دهد
که کژیها را راست کرد و از او بیماریها درمان یافت، سنّت را بپا داشت و فتنهها
را پشت سر انداخت، پاک جامه و کم عیب درگذشت، به خیر خلافت رسید و از شرّش
گریخت، از خدا اطاعت مىکرد و بحق از او حساب مىبرد، از میان مردم رخت بر بست و آنها
را در راهها و بحرانها وانهاد که نه گمگشته در آن ره مىیافت و نه ره یافته به یقین مىرسید»
(نهجالبلاغهپارسى ص ۳۲۸، سید جمال الدین دین پرور ؛ بنیاد نهج البلاغه _تهران)
۹٫ خوب است که بدانید کسانی هستند که کتاب " نهج البلاغه"
را به صورت منظوم و در قالب شعر در آورده اند؛ یکی از آنان،
"عباس ایران دوست" است که در مورد خطبۀ مشار الیه می سراید:
بود این سخن هم از آن جان جان … که روشن کند دل ز پیر و جوان
که در باره یکتن از اهل دل …. بیان کرده این منطق مستدل
که آنهم بتعریف باشد عمر … همانا بتوصیف اهل خَبَر
خدا شهرهاى فلان را تمام … برکت دهد حفظ سازد مدام
که در وى کجى را همى راست کرد …. بواقع هر آن چیز مىخواست کرد
مرض را شفا داد و فوز علاج … جهان را بداد اعتدال مزاج
بهر شهر کافرنشین از و داد … بیارى حق رنگ اسلام داد
به پا داشت سنت ز دین مبین … همىکرد اجراء خود احکام دین
تبهکارى از هر جهت پشت سر … در انداخت آن مرد نیکو سیر
که در عصر وى همچنان در بلاد … چو خوش بنگرى فتنه رخ نداد
همانا برفت از جهان لا جرم … بیک جامه پاک و با عیب کم
نکوئى جاه خلافت درست … بدانست از روزگار نخست
ز شرش از آن روى پیشى گرفت …. که کرد از هنر کارهاى شگفت
بعصرش خلافت گرفت اعتبار … ز لغزش جدا بود از هر کنار
اطاعت ز حق کرد و حقش ادا … همىکرد اندر جهان برملا
برفت از جهان در چنان وضع و حال … که بگرفت رخسار گیتى ملال
که در گونهگون راه مردم تمام … همانا در انداخت از خاص و عام
بدانسان که گمراه در آن نه راه … همى یابد اى رهرو دین پناه
دگر آنکه ره یافته بر یقین … نه باقى بماند درین سرزمین
(خورشید هدایت ج۲ ص ۱۰۳۹-۱۰۴۰، عباس ایراندوست ؛ انتشارات اسلامیه _ تهران)
۱۰٫ محمد حسین سلطانی نیز چنین نظمی ترتیب داده است و عنوان این نظم را زیبا انتخاب کرده و سروده است
نشانه شخصیت (عمر ابن خطاب)
چه شخص عجیبى بدى در مسیر که رفتار وى بد همى دلپذیر
کجىها زدود و مداوا نمود به رفع معایب رهى برگشود
بپاشد از او دین حىّ مبین بُدى گر چه آشوبى اندر کمین
بُدى جامه پاک و نیالود تن ز دنیا برفت و نبودش محن
ز خیرش به مردم بیامد پدید بدینگونه عمرش بپایان رسید
جدا بودى از شرّ نبودش نشان مطیعى به امر خداى جهان
بجز این نبودش ره دیگرى که بودش در این ره بسى برترى
براه حقیقت ورا بود گام بدى دمبدم از پى انسجام
پراکنده شد ملت از رفتنش نتیجه شد اینسان ز ره بردنش
نه گمره بیامد به راه درست که بودى ز بیخ و ز بنیاد سست
نه آن کس که بودش به ره اعتقاد به راهى بدینگونه پایى نهاد
(نهج البلاغه منظوم خطبه۲۲۱، محمد حسین سلطانی ؛ انتشارات به آفرین _ تهران)
و فؤاد فاروقی، جوابی کاملتر و زیباتر داده اند ؛ به این شکل:
«هیچ کس حضرت"علی"(ع) را در محظور قرار نداده بود
تا پس از شهادت خلیفۀ مسلمین، با چنین کلامی به ستایدش
.نه، این حرف ها، از سر ناچاری و ناگریزی نبوده است و گذشته از
این ها "علی" شخصیتی نبوده است که حتی در خفقان ترین
فضاهای اجتماعی و سیاسی، کلامی به غیر از حقیقت بگوید»
او در همان صفحه (قبل از نوشته فوق) می گوید:
«این برجستگی اخلاقی «علی» است که چنین کلامهایی را
بر زبان او جاری میسازد. این فضیلت و پارسایی اوست که موجب میشود
امام متقیان، از محدوده انصاف و حق، فراتر نرود، و این شهامت «علی» است
که او را به ابراز حرفهایی وادار میسازد که مفاهیم صریحی دارند
آن هم در مورد کسی که یکی از عوامل «سکوت سیاسی»
پسر عمو پیامبر بشمار می رود.»
(25سال سکوت،فؤاد فاروقی صص ۱۱۱-۱۱۲؛ انتشارات عطائی _تهران _ ۱۳۷۹)
و ضمناً بعضی اوقات روی هوا حرفی می زنند و می گویند:
این خطبه نمی تواند در مورد عمر باشد زیرا
امیر مومنان او را خطبه شقشقیه سرزش کرده است!!!
می گویم : اتفاقاً برعکس ؛ خطبه شقشقیه نمی تواند صحیح باشد
زیرا حضرت علی حضرت عمر را در خطبۀ مورد بحث به غایت ستوده است؛
پس خطبۀ شقشقیه مردود است
خوب ما از چند نفر از علمای شیعه نام بردیم که اعتراف کرده بودند
این خطبه در مورد حضرت عمر است،حال به هر توجیهی که باشد،
حتی کسانی که سند این خطبه را ضعیف می دانند
نیز خواه ناخواه قبول دارند این خطبه در مدح حضرت عمر رضی الله عنه می باشد ؛
اکنون مختصراً از آن علما نام می برم:
۱٫ابن ابی الحدید ۲٫میثم بحرانی ۳٫ارفع ۴٫مقیمی ۵
٫ایران دوست ۶٫فیض الاسلام ۷٫ شریعتی ۷٫فاروقی ۸٫مطهری ۹
٫اولیائی ۱۰٫ دین پرور ۱۱٫سلطانی ۱۲٫لبیب بیضون ۱۳٫قرشی
و از علمایی که در این مقاله نامی برده نشد ولی آنان
نیز چنین اعترافی کرده اند اشاره می کنم:
۱٫نواب لاهیجی(شرحنهجالبلاغه ص ۲۰۳ ؛ اخوان کتابچی _تهران)
۲٫ محمد جواد مغنیه (فی ظلال نهج البلاغه، ج ۳ ص ۳۳۰ ؛ دار العلم للملایین _ بیروت)
۳٫ دنبلی (الدره النجفیه ص ۲۵۷)
۴٫ اویس کریم محمد (المعجم الموضوعی لنهج البلاغه ص ۴۰۳_مشهد)
در پایان:
در این محل برای منصفین و پیروان حق هیچ شکی باقی نمی ماند
که آن دسته از اشخاصی که از روی عناد یا از روی اجبار! می خواهند
به هر شکلی که شده این خطبه را تأویل و توجیه کنند دروغگو هستند
و دلایلشان فاقد ارزش علمی است ؛ پس چه خوب است
که بیایید و سخنان حضرت علی رضی الله عنه را تکذیب نکرده
وی را متهم به دو رویی یا دروغگویی نکنید و سخنان وی را به گوش جان بسپارید
و اگر شیعه هستید شیعۀ واقعی باشید؛ چنانکه "شریک بن عبدالله" بود.
از شریک بن عبدالله سؤال شد: «کدامیک افضل است، ابوبکر یا علی؟»
او جواب داد : ابوبکر. «شخص دوباره پرسید: با اینکه شیعه هستی این حرف را می زنی؟
او جواب داد : «آری. اگر این را نگویم، شیعه نیستم!!
بخدا سوگند که علی از این منبر بالا رفته و گفت:
«همانا بهترین افراد این امت پس از رسول خدا- صلى الله علیه وسلم –
ابوبکر و سپس عمر می باشند». پس آیا من حرف او را زیر
پا گذشته و او را دروغگو بخوانم؟ بخدا که او دروغگو نبود
(أفکنا نکذبه، والله ما کان کذابا)»(منهاج السنه ج۱ ص ۱۳)
آیا می خواهید او را تکذیب کنید؟ بخدا که او دروغگو نبود.
التماس دعا
:: موضوعات مرتبط:
شبهات ,
,
:: برچسبها:
خطبه 228 نهج البلاغه ,
حضرت عمر در نهج البلاغه ,
حضرت عمر از دیدگاه حضرت علی ,
پژوهشی عمیق حول خطبۀ «لله بلاد فلان» از نهج البلاغه ,